جستجو در مقالات منتشر شده


۹ نتیجه برای زنان

مرضیه ابراهیمی، دکتر مریم تقی‌زاده،
دوره ۱۱، شماره ۴ - ( ۱۰-۱۳۸۷ )
چکیده

مقدمه: با افزایش امید به زندگی برای زنان و ثابت بودن نسبی سن یائسگی، بخش عمده‌ای از عمر زنان در دوران پس از یائسگی سپری می‌شود. دوران یائسگی همراه با علایم و عوارض متعددی است که شایع‌ترین و آزار دهنده‌ترین این عوارض شامل علایم وازوموتور (گرگرفتگی) می‌باشد. هدف مطالعه تعیین تأثیر پروتئین سویا بر علایم یائسگی می‌باشد.

روش کار: مطالعه حاضر یک مطالعه شبه تجربی، طولی دوسوکور مورد شاهدی می‌باشد که به منظور تعیین تأثیر پروتئین سویا بر علایم یائسگی بر ۸۰ زن یائسه که به صورت تصادفی به دو گروه مورد و شاهد تقسیم شده بودند، انجام گرفت. مطالعه در شهر ارومیه در فاصله سال ۸۴ -۸۳ با استفاده از رژیم غذایی پروتئین سویا به میزان ۲۰ گرم در روز انجام گرفت. علایم یائسگی بر اساس شاخص کوپرمن قبل از مداخله، پایان هفته ۴ و ۸ و ۱۲ سنجیده شد.

یافته‌ها: نتایج مطالعه نشان داد که پروتئین سویا در پایان هفته ۴ ( ۰۳۹/۰ = p )، پایان هفته ۸ (۰۰۲/۰ = p ) و پایان هفته ۱۲ (۰۰۰/۰ = p ) بر علایم یائسگی مؤثر بوده است و توانسته از شدت علایم یائسگی بکاهد. طوری که میانگین شدت یائسگی از ۱۸/۸ ± ۴۲/۲۳ قبل از شروع مداخله به ۹۲/۴ ± ۱۷/۹ در پایان هفته ۱۲ رسیده است. میانگین شدت علایم یائسگی در گروه شاهد قبل از مداخله ۱۶/۱۱± ۴/۲۵ بوده است. در پایان هفته ۱۲ این مقدار به۰۴/۹ ±۷۷/۱۷ رسیده است.

نتیجه‌گیری: با توجه به اثرات سودمند سویا و عوارض هورمون‌ها و داروهای شیمیایی به نظر می‌رسد که سویا و فرآورده‌های آن می‌توانند یکی از رژیم‌های درمانی ساده، کم خطر و کم هزینه جهت تخفیف علایم یائسگی باشد.


رامین روانگرد، دکتر محمد عرب، دکتر حجت زراعتی، دکتر آرش رشیدیان، دکتر علی اکبری‌ساری، دکتر نسرین نیرومند، سمانه منصوری،
دوره ۱۳، شماره ۲ - ( ۴-۱۳۸۹ )
چکیده

  مقدمه: طول مدت اقامت یکی از شاخص‌های میزان مصرف منابع بیمارستانی است. در این مطالعه عوامل بالینی و غیربالینی (دموگرافیک و بیمارستانی) مؤثر بر مدت اقامت بیماران در بیمارستان تخصصی زنان دانشگاه علوم پزشکی تهران بررسی شده است.

  روش کار: در یک مطالعه توصیفی- تحلیلی و مقطعی، پرونده ۳۴۲۱ بیمار بخش‌های انکولوژی، جراحی و زایمان در سال ۱۳۸۷ بررسی شد و با استفاده از فرم ثبت اطلاعات و مصاحبه، اطلاعات بیمار جمع‌آوری گردید. جهت تحلیل داده‌ها از آزمون کولموگروف اسمیرنف، من- ویتنی، کروسکال- والیس و ضریب همبستگی اسپیرمن استفاده شد.

  یافته‌ها: میانه مدت اقامت در این بیمارستان، ۸/۵۰ ساعت و در بخش‌های زایمان، جراحی و انکولوژی به ترتیب ۵/۴۸، ۴/۵۴ و ۲/۹۴ ساعت بود. متغیرهای افزایش‌دهنده طول مدت اقامت عبارت بودند از: مجرد بودن، کارگر، کشاورز، دامدار و بازنشسته بودن همسر بیمار، بیمه خدمات روستایی، بستری در بخش انکولوژی، بستری شدن در روز چهارشنبه و پنجشنبه، بستری توسط متخصص داخلی، رزیدنت بودن پزشک بستری کننده بیمار، نیاز به پیگیری پس از ترخیص و یا برخورداری از بهبودی نسبی در زمان ترخیص، بستری به صورت الکتیو، تعداد کل بررسی‌های پاراکلینیکی انجام شده برای بیمار و مبتلا بودن بیمار به بیماری‌های سیستم گوارشی، نئوپلاسم و بیماری‌های غدد درون‌ریز (۰۵/۰ p< ).

  نتیجه‌گیری: سیاست‌گذاران از بین این متغیرها تنها در مورد روز پذیرش بیمار و تعداد آزمایش‌ها، رادیوگرافی‌ها و سونوگرافی‌های انجام شده می‌توانند تصمیم‌گیری کنند، بدین ترتیب که از پذیرش‌های غیرضروری در روزهای آخر هفته جلوگیری نمایند و از سوی دیگر تست‌های تشخیصی را حتی‌الامکان قبل از پذیرش و بستری شدن بیمار انجام دهند.

 


دکتر زهره کشاورز، دکتر معصومه سیمبر، دکتر علی رمضانخانی،
دوره ۱۳، شماره ۳ - ( ۷-۱۳۸۹ )
چکیده

  مقدمه: تغذیه غلط از مهم‌ترین علل ایجاد بیماری‌های مزمن است که باعث افزایش هزینه درمان، افزایش ساعات مرخصی و در نهایت نیروی کار غیرمؤثر می‌گردد. تحقیق حاضر جهت درک عوامل مؤثر بر رفتار تغذیه‌ای زنان کارگر به عنوان پایه‌ای برای برنامه‌ریزی‌های آموزشی انجام گرفت.

  روش کـار: این مطالعه کیفی بخشی از یک پژوهش تلفیقی متوالی کیفی- کمی در زمینه عوامل مؤثر بر رفتار تغذیه‌ای زنان کارگر سنین باروری بر پایه "مدل تلفیقی تئوری رفتار برنامه‌ریزی شده و خودکارآمدی" می‌باشد. در این تحقیق، نمونه‌گیری مبتنی بر هدف و با حداکثر تنوع از بین زنان کارگر شاغل در کارخانجات شهرک صنعتی عباس‌آباد پاکدشت صورت گرفت و ۷۰ نفر از زنان کارگر ۲۰ تا ۴۵ ساله با حضور در جلسات بحث گروهی متمرکز، تجارب خود را پیرامون عوامل مؤثر بر رفتار تغذیه‌ای زنان کارگر بیان نمودند. سپس تحلیل داده‌ها با روش تحلیل محتوا به شیوه قراردادی انجام گرفت.

  یافته‌ها: یافته‌ها نشان داد که زنان کارگر نگرش نسبتاً خوبی در مورد تغذیه سالم دارند. اهمیت به نظرات همسر و فرزندان از مهم‌ترین هنجارهای ذهنی مؤثر بر تغذیه آنان است. فرهنگ تغذیه‌ای جامعه و نقش مادر در رفتارهای تغذیه‌ای خانواده نیز مورد اشاره قرار گرفت. محدودیت‌های زمانی و مکانی از مهم‌ترین موانع انجام تغذیه سالم قلمداد گردید. همچنین زنان کارگر از خودکارآمدی کافی در برنامه‌ریزی برای تغذیه سالم برخوردار نبودند.

  نتیجه‌گیری: رفتارها و عادات زنان کارگر تحت تأثیر اطلاعات، فرهنگ غذایی و محدودیت‌های زمانی و مکانی می‌باشد. از آنجا که زنان کارگر نقش مهمی در ایجاد عادات تغذیه‌ای خانواده دارند؛ آموزش آنان می‌تواند باعث ارتقاء رفتار تغذیه‌ای خانواده شود.

 

 


ناهید حاتم، ویدا کشتکاران، پریسا نبیئی،
دوره ۱۵، شماره ۳ - ( ۷-۱۳۹۱ )
چکیده

  مقدمه: سرمایه اجتماعی در همکاری جمعی باعث توسعه پایدار می‌شود و توسعه پایدار روندی است که موجب تولید سرمایه می‌گردد؛ به طوری که نسل‌های آینده، به طور سرانه، از همان مقدار یا بیشتر از آن چه نسل فعلی به عنوان سرمایه دارند برخوردار می‌شوند.

  روش کار: این یک مطالعه توصیفی- تحلیلی است. جامعه پژوهش، زنان شاغل در دو بیمارستان شهر شیراز بودند که ۲۲۴ نفر آنان به روش تصادفی ساده انتخاب شدند. ابزار گردآوری داده‌ها پرسشنامه محقق ساخته ای بود که روایی آن توسط کارشناسان مورد تأیید قرار گرفته بود و پایایی آن با آلفای کرونباخ ۸۵/۰ تأیید شده بود. جهت تحلیل داده‌ها آزمون همبستگی پیرسون و آزمون تی استفاده شد.

  یافته‌ها: از بین ابعاد سرمایه اجتماعی، بعد درون گروهی با میانگین نمره ۳۲/۴۵ (انحراف معیار: ۳۳/۴) بیشترین،‌ و سرمایه اجتماعی برون‌گروهی با میانگین نمره ۶۶/۵ (انحراف معیار: ۷۲/۱) کم‌ترین نمره را داشت. در ابعاد احساس آنومی،‌ آنومی جنسیتی با میانگین نمره ۱۰/۱۹ (انحراف معیار: ۲۴/۳) بیشترین نمره، و آنومی اقتصادی یا احساس ناامیدی اقتصادی با میانگین ۱۸/۱۳ (انحراف معیار: ۶۱/۲) کم‌ترین نمره را داشت. بین سرمایه اجتماعی و احساس آنومی در زنان ارتباط معنادار منفی وجود داشت (۰۱/۰ p≤ ،۰۲۱/۰- = r ).

  نتیجه‌گیری: طبق نتایج این مطالعه، با افزایش سرمایه اجتماعی، احساس آنومی در کارکنان کاهش می‌یابد؛ لذا ایجاد و ارتقای سرمایه اجتماعی در سازمان ضروری به نظر می‌رسد. به این منظور، تصمیم گیرندگان سازمان باید در طول زمان، زمینه اعتماد افراد به یکدیگر و تشکیل گروه‌هایی غیررسمی در محیط کار را فراهم کنند تا افراد کارها را با همکاری بیشتر و با موفقیت به انجام برسانند و میزان سرمایه اجتماعی افزایش یابد.

 


بتول احمدی، فرانک فرزدی، معصومه دژمان، مروئه وامقی، فرحناز محمدی، بتول محتشمی، ژیلا صادقی، مریم تاجور،
دوره ۱۶، شماره ۴ - ( ۱۰-۱۳۹۲ )
چکیده

  دریافت: ۶/۵/۹۲ پذیرش: ۱۹/۸/۹۲

 

  مقدمه: سلامت زنان دارای مفهومی وسیع بوده و ابعاد آن شامل سلامت جسمی، روانی، اجتماعی، فرهنگی و معنوی است و تحت تأثیرعوامل اجتماعی سیاسی اقتصادی و بیولوژیک قرار دارد. این تعریف خود یک چارچوب مفهومی برای رویکردی مؤثر و مرتبط برای پیشگیری از بیماری و ارتقای سلامت زنان ارایه می‌دهد. درک صحیح مفهوم سلامت زنان با تأکید بر تأثیرپذیری آن نه تنها از عوامل بیولوژیک و مراقبت‌های سلامت، بلکه در حد وسیع‌تر از تعیین کننده‌های سلامت مانند تحصیلات، فرهنگ و اقتصاد است. تاکنون مدل جامعی از سلامت زنان که بتواند مفاهیم، عوامل تأثیرگذار بر سلامت و ارتباطات آن‌ها را در یک مجموعه توصیف نموده و در تعیین شاخص‌های سلامت، اولویت‌ها و استراتژی‌های ارتقای سلامت زنان ایرانی مورد استفاده قرار گیرد، شناخته نشده است. گروه علمی سلامت زنان فرهنگستان علوم پزشکی جمهوری اسلامی ایران این مطالعه را در جهت تبیین چارچوب نظری و مدل عوامل مؤثر بر سلامت زنان ایرانی اجرا نمود.

  روش کـار: این مطالعه کیفی با رویکرد تحلیل محتوایی انجام شد. داده‌ها به روش مثلثی با جستجوی مستندات مرتبط،
۶ مصاحبه عمیق و یک جلسه بحث گروهی متمرکز با ۱۵ نفر از صاحب‌نظران کلیدی در علوم مرتبط با سلامت جمع‌آوری شد. به منظور درک و مفهوم‌سازی یافته‌ها،‌ ایجاد ارتباط و تفسیر آن‌ها، مستندات در طی ۲۳ نشست تخصصی توسط گروه تحقیق مورد تحلیل محتوی قرار گرفت و بر اساس گام‌های تحلیل داده‌ها نمودار مدل در ترسیم روابط بین مفاهیم طراحی گردید. سپس مدل اولیه سلامت زنان در طی بحث گروهی متمرکز و مصاحبه با صاحب‌نظران و سیاست‌گذاران کلیدی حوزه سلامت مورد نظرخواهی و اصلاح قرار گرفت. این مدل در گروه سلامت زنان فرهنگستان علوم پزشکی ایران نهایی و مدل سلامت زنان فرمهر نامیده شد.

  یافته‌ها: مدل سلامت زنان فرمهر به ابعاد ملی و محلی، مذهبی و فرهنگی زندگی زنان ایرانی توجه نموده است. عناصر تشکیل‌دهنده آن شامل ۵۳ عامل است که به ترتیب عبارتند از: ۱۷ عامل در سطح فرد، ۸ عامل در سطح خانواده که هر یک در سه گروه موضوعی، و ۲۴ عامل در سطح اجتماع که در چهار گروه موضوعی دسته‌بندی شده‌اند. ۴ عامل یا عنصر زیربنایی مؤثر بر سلامت زنان نیز در یک گروه موضوعی در مدل قرار دارند.

  نتیجه‌گیری: چارچوب مفهومی و مدل سلامت زنان فرمهر به عنوان ابزاری برای درک بهتر ابعاد سلامت زنان و عوامل مؤثر بر آن، تحلیل اطلاعات و ارزیابی مورد استفاده قرار می‌گیرد. در این چارچوب و مدل روابط بین ابعاد مختلف سلامت زنان و نقش‌ها و دوره‌های زندگی زنان و عوامل مؤثر خارجی در یک مجموعه درنظر گرفته شده وکاربرد آن در توصیف روابط جنسیتی در خانواده، جامعه، و تعیین شاخص‌های مناسب و سازگار با شرایط است که ارزیابی و مقایسه وضعیت سلامت زنان و مراقیت‌های آنان را با پایداری و اعتبار لازم در سطح ملی و بین‌المللی امکان‌پذیر می‌نماید . مدل فرمهر در مقایسه با سایر مدل‌ها علاوه بر در نظر گرفتن تمامی حوزه‌های مؤثر از بسط بیشتری در هر حوزه در تعداد لایه‌ها و عوامل تعیین کننده هر لایه برخوردار است. این امر در حوزه خانواده و باورهای دینی و معنوی و اعتقادی بارز است.

 


آمنه‌ستاره فروزان، منیر برادران‌افتخاری، آرش میراب‌زاده، حسین ملک‌افضلی، معصومه دژمان، حمیرا سجادی، فرحناز محمدی، حسن رفیعی، مریم رجبی، لیدا متقیان، الهام حبیبی، کتایون فلاحت،
دوره ۱۸، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۹۴ )
چکیده

دریافت: ۱۹/۸/۹۳   پذیرش: ۲۸/۱۱/۹۳

چکیده

مقدمه: سلامت روان به عنوان یک تعیین کننده اجتماعی مؤثر بر سلامت، اهمیت ویژه‌ای دارد و هیچ وضعیت بهداشتی دیگری از لحاظ شیوع، تداوم و وسعت، مانند مشکلات روانی به خصوص در زنان مطرح نمی‌باشند. لذا ما در این مطالعه بر آن شدیم تا با رویکرد اجتماع‌محور و بکارگیری روش‌های کیفی و کمی، ضمن شناسایی دقیق پارادایم مربوطه، گامی در جهت ارتقای سلامت روان در زنان برداریم.

روش کـار: مطالعه از نوع مداخله‌ای و با رویکرد اجتماع‌محور مشارکتی طراحی شده است. جامعه هدف، زنان متأهل ۱۸ تا ۶۵ ساله ساکن در منطقه ۲۲ شهرداری تهران می‌باشند. در این تحقیق، ابتدا با استفاده از یک مطالعه کیفی از نوع بسترزاد، فرآیند، ساختار و مفاهیم مرتبط با ارتقای سلامت روان زنان بر اساس تجربیات مشارکت کنندگان تبیین گردید و سپس نیازها و اولویت‌های مربوطه با حضور ذی‌نفعان مشخص شد. بر اساس اولویت تعیین شده، طراحی و اجرای مداخلات به منظور ارتقای سلامت روان به صورت مشارکتی انجام گردید و در انتها نیز اثربخشی مداخلات از طریق طراحی مطالعه قبل و بعد و با در نظر گرفتن گروه مقایسه و با حجم نمونه ۱۰۰ نفر در هر گروه تعیین شد.

یافته‌ها: بر اساس نتایج حاصل از مطالعه بسترزاد، متغیر اصلی در پارادایم ارتقای سلامت‌روا، جستجوی آرامش نام گرفت. کنش برهم‌کنش‌های لازم جهت ارتقای سلامت روان شامل تقویت جوهره انسانی، توسعه مهارت‌های زندگی و دریافت کمک بود. نیازهای استخراج شده در سه طبقه اصلی عوامل ساختاری، زمینه و بافت و عوامل فرآیندی قرار گرفتند و اولویت اصلی جهت طراحی مداخلات، آموزش شیوه‌های سازگار مقابله با استرس تعیین شد. مداخلات به صورت مشارکتی و از طریق برگزاری کلاس‌های آموزشی، توزیع پمفلت‌های آموزشی و تهیه دو جلد کتاب آموزشی با زبان ساده به مدت سه ماه اجرا گردید. ارزیابی مداخلات بیانگر آن بود که میانگین نمره شیوه‌های مبتنی بر حل مسأله در گروه مداخله پس از انجام مداخلات به طور معناداری افزایش یافت به نحوی که میانگین امتیاز روش حل مشکل برنامه‌ریزی شده در گروه مداخله از (۳/۳±) ۷/۱۱ به (۶/۱±) ۳/۱۴ پس از انجام مداخلات رسید. اما در گروه مقایسه، میانگین امتیاز این روش از (۵/۳±) ۵۶/۱۲ به (۵/۳±) ۳۳/۱۲ تغییر کرد که از نظر آماری معنادار نبود (۱۴۳/۰=p). انجام مداخلات سبب افزایش امتیاز حیطه‌های مختلف کیفیت زندگی به ویژه حیطه روانی در گروه مداخله نسبت به گروه مقایسه گردید.

نتیجه‌گیری: بکارگیری روش‌های مطالعات کیفی در شناسایی عمیق فرآیند ارتقای سلامت روان و استفاده از رویکرد اجتماع‌محور مشارکتی در تبیین نیازها، اولویت‌بندی، طراحی مداخلات و اجرای آن سبب ارتقای سلامت روان زنان خواهد شد.


زهرا گودرزی، محبوبه سعیدی، زهرا دانشورعامری، احمدرضا شمشیری، طاهره صادقی،
دوره ۱۸، شماره ۲ - ( ۱-۱۳۹۴ )
چکیده

دریافت: ۲۵/۱۱/۹۳   پذیرش: ۱۷/۲/۹۴

مقدمه: زنان نخست‌زا برای شروع و ادامه شیردهی با چالش‌های زیادی روبرو هستند. خودکارآمدی شیردهی یک متغیر روان‌شناختی و انگیزشی مهم و در عین حال  تعدیل‌پذیر برای تداوم تغذیه با شیرمادر است. این مطالعه با هدف بررسی تأثیر آموزش شیردهی از طریق همتا بر خودکارآمدی شیردهی در زنان نخست‌زا انجام شد.

روش کـار: در این مطالعه کارآزمایی خوشه‌ای، شش مرکز بهداشتی درمانی شهر دامغان به طور تصادفی ساده در دو گروه کنترل و مداخله قرارگرفتند. ۱۰۷ مادر نخست‌زا از هر مرکز به صورت نمونه‌گیری در دسترس انتخاب شدند. گروه کنترل، تحت آموزش معمول و استاندارد مراکز بهداشتی درمانی شامل دو جلسه آموزش شیردهی، یک جلسه قبل از زایمان و یک جلسه بعد از زایمان قرار گرفتند ولی گروه مداخله، علاوه بر آموزش‌های معمول، دو جلسه آموزش شیردهی دیگر را از یک همتای واجد شرایط و با دو سال تجربه شیردهی در زمان قبل و بعد از زایمان دریافت کردند. گردآوری داده‌ها با استفاده از پرسشنامه خودکارآمدی شیردهی دنیس در هفته هشتم پس از زایمان انجام شد. تجزیه و تحلیل داده‌ها با استفاده از آزمون‌های تی مستقل و کای‌دو در سطح معناداری ۹۵% صورت گرفت.

یافته‌ها: دو گروه از نظر متغیرهای دموگرافیک همگن بودند. نتایج مطالعه نشان داد میانگین نمره خودکارآمدی در گروه مداخله ۰۸/۶± ۷۸/۵۱ و در گروه کنترل ۲۳/۶± ۵۵/۴۶ می‌باشد. به طوری که میانگین نمره خودکارآمدی در گروه مداخله و کنترل تفاوت معناداری (۰۰۱/۰>p) داشتند.

نتیجه‌گیری: یافته‌های پژوهش حاضر نشان داد که آموزش شیردهی از طریق همتا موجب افزایش خودکارآمدی شیردهی در زنان نخست‌زای گروه مداخله نسبت به گروه کنترل در بازه زمانی هشت هفته پس از مداخله شد.


مژگان فیروزبخت، آرام تیرگر، کریم اله حاجیان تیلکی، فاطمه باکویی، مریم نیک پور،
دوره ۲۲، شماره ۳ - ( ۷-۱۳۹۸ )
چکیده

مقدمه: روند سریع کاهش باروری, ایران را در زمرهی کشورهای «با باروری زیر سطح جایگزینی» قرار داده است. باروری زیر سطح جایگزین، نمود رفتار تکفرزندی است. در سالهای اخیر، برای بهبود درک رفتارهای باروری و تغییرات سطوح باروری، شبکههای اجتماعی (بهعنوان یکی از مولفههای سرمایه اجتماعی) بیش از هر زمان در کانون توجه قرارگرفتهاند. پژوهش حاضر با هدف بررسی ارتباط سرمایه اجتماعی و رفتار تکفرزندی در زنان شاغل ایرانی انجام شد.
روش کار: مطالعهی مقطعی حاضر در سال ۱۳۹۷ روی ۶۰۰ زن شاغل در مراکز بهداشتی-درمانی شهرستان بابل، در شمال ایران، انجام پذیرفت. ابزار جمعآوری اطلاعات، پرسشنامهای مشتمل بر اطلاعات دموگرافیک، رفتار باروری و سرمایه اجتماعی بود. تجزیه و تحلیل دادهها در نرمافزار SPSS-۲۱ با استفاده از آنالیز رگرسیون پواسون و لجستیک در سطح معنی داری ۰۵/۰ انجام گرفت.
یافتهها: در مطالعهی حاضر، ۴۵درصد زنان صاحب تکفرزند بودند و ۵/۵۴درصد قصد بارداری مجدد نداشتند. بر اساس یافتهها، ارتباط معنیداری میان تعداد بارداری و سرمایه اجتماعی مشاهده شد (۰۳۹/۰=P). همچنین در زنان با سرمایه اجتماعی پایین، شانس تکفرزندی افزایش یافته بود؛ هرچند این افزایش معنیدار نبود(۲۲۰/۲-۸۹۹/۰:CI ،۴۱/۱=OR).
نتیجهگیری: نتایج مطالعهی حاضر بیانگر آن بود که افزایش سرمایه اجتماعی با افزایش تعداد بارداری در ارتباط است. از اینرو، در برنامهریزی و سیاستگزاریهای افزایش جمعیت، نقش سرمایه اجتماعی باید بیشتر مورد توجه قرارگیرد.
 
سراج الدین محمودیانی، مرضیه دهقانی،
دوره ۲۵، شماره ۱ - ( ۳-۱۴۰۱ )
چکیده

مقدمه: افزایش دانش باروری میتواند به کاهش بارداریهای ناخواسته، سقط عمدی جنین و در نهایت ارتقای سلامت مادران بینجامد. هدف این مطالعه بررسی دانش باروری و تعیینکنندههای آن در بین زنان متأهل واقع در سنین فرزندآوری بود.
روش­ کار: این مطالعه کمی با روش پیمایش انجام شد. برای این منظور تعداد ۴۰۰ نفر از زنان مراجعهکننده به مراکز بهداشتی شهر زرینشهر در استان اصفهان در سال ۱۴۰۱ پیمایش شدند. دادهها با ابزار پرسشنامه گردآوری شد. پرسشنامه شامل دو بخش و در مجموع ۱۹ سؤال بود.
یافته­ ها: میانگین سنی زنان برابر با ۳۴/۰۷ سال بود. ۴۴/۵ درصد از زنان دارای تحصیلات دانشگاهی بودند. اکثریت زنان متولد شهر (۷۹/۳ درصد)، و غیرشاغل (۷۲/۰ درصد) بودند. اکثریت نمونه خود را متعلق به طبقه متوسط (۴۲/۵ درصد) می­دانستند. میانگین نمره دانش باروری زنان برابر با ۳۷/۹ (۱۸/۳SD=) بود. افزایش تعداد سال ­های تحصیل زوجین با افزایش دانش باروری به­ طور معنی ­داری (<۰/۰۱P) همبسته بود. دانش باروری در بین زنان شاغل به ­طور معنی­داری (۰,۰۵P<) بیشتر از زنان غیرشاغل بود. تحلیل رگرسیونی نشان داد که افزایش تحصیلات زنان، افزایش معنی ­دار ( ۰,۰۰۰p-value= ، ۲/۰۶B=) دانش باروری را در پی خواهد داشت.
نتیجه ­گیری: افزایش دانش باروری زنان به معنای ارتقاء سطح سلامت مادران است. افزایش سطح سواد زنان، به ­خصوص زنان با تحصیلات پایین­ تر، در برنامه­ های ذی­ربط مورد توجه قرار گیرد. همچنین آموزش دانش باروری به زنانی که در آستانه سن فرزندآوری قرار دارند باید در سیاست ­های جمعیتی لحاظ شود.    



صفحه ۱ از ۱     

کلیه حقوق این وب سایت متعلق به فصلنامه پژوهشی حکیم می باشد.

طراحی و برنامه نویسی : یکتاوب افزار شرق

© 2025 CC BY-NC 4.0 | Hakim Journal

Designed & Developed by : Yektaweb